خودت را به خدا بسپار
مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است، همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند،
باد طراوتش ميدهد،
آب رشدش ميدهد،
و آفتاب به آن پختگى و کمال ميبخشد..
اما به محض منقطع شدن از درخت و جدايى از اصل،
آب آن را مي گنداند،
باد پلاسيده اش ميکند،
و آفتاب آن را پوسانده و طراوتش را ميگيرد…
براى ما آدمها تا وقتى در مسير بندگى قدم بر ميداريم و دست و دلمان به ريسمان خدا گره خورده است ،هر اتفاقى در زندگى رشدمان خواهد داد و حتى زمين خوردن ها و افتادنها، مقدمه صعود و تعالى بزرگ روح مان خواهد شد و بر عکس وقتى از خدا دور بيفتيم ، هر داشتنى فقر و هر فرازى، فرودى عميق است…
پس دستتان در دستان پر مهر خدا…
فقط خدا
تاحالا دندونپزشکی رفتین؟؟؟
اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون،بعد اون مته رو میگیره دستش…
بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه…
چرا نمیزنین تو گوشش؟
چرا داد و هوار نمی کنید؟
این همه درد رو تحمل کردید،این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و …
خب اعتراض کنید بهش!
چرا اعتراض نمی کنید؟
تازه کلی هم ازش تشکر میکنیم و میخوایم بیایم بیرون میگیم:آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟!
نمی خوای خدا رو اندازه یه"دندونپزشک” قبول داشته باشی…؟؟
به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه،میدونیم یه حکمتی داره،خوب خدا هم حکیمه…
اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم…
یعنی کارهای او از روی حکمت است.
وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد،ازش تشکر کنیم،بگیم نوبت بعدی کی هستش؟
رنج بعدی؟
به من بگو مدرک خدا رو قبول نداری؟؟؟
حتی قد یه"دندون پزشک"؟؟؟
یادمون نره اون خیـیییییییییییییـلی وقته خداست…